نوشته شده توسط : nahal

همیشه با صدای تو به خواب می رفتم و با صدای تو از خواب بر می خاستم می گفتی گیسوهایم را با انگشتانت شانه میكنی می گفتی دوست نداری اشكم را ببینی می گفتی دورت بچرخم و تو چون شمع برایم خواهی سوخت گفتی و گفتی اما چه گفتنیكاش هرگز لب به سخن نمی گشودی زیراكه گیسوانم پریشان شده و تو نیستی ...... اشكهایم همچنان می ریزد و تو نیستی ...... و من پروانه وار می چرخم و تو خاموشی آری ساده بودم ساده می اندیشیدم وساده عاشق شدم اما در مذهب عشق از تو نشانی جزكفر ندیدم دلم را هزار پارهكردی و از هر پاره خون چكید اما شادم از اینكه نقش دل فریبت را به آب انداختی خدایا این آزمایشی بود برای دل من هر چندكه سودی برایم نداشت.





:: بازدید از این مطلب : 1140
|
امتیاز مطلب : 43
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : 3 آبان 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: