مردانى كه همسران زیبا مى خواهند، حتما بخوانند!؟

یك بررسى علمى روى مردانى كه زنان زیبا دارن انجام گرفت ، نتایج این بررسى به صورت آمار هاى بسیار جالبى منتشر شده است ...

 

یك بررسی علمی نشان می‌‌دهد، مردانی كه همسران زیبا دارند. عمرشان كوتاه‌تر است.براساس این بررسی كه بر روی سه‌هزار و 509 مرد كه همسران‌شان زیبا هستد، انجام شده، هر چه زیبایی زنان بیشتر باشد، مرد آنها در سن پایین‌تری از دنیا رخت بربسته است.

این بررسی نشان می‌دهد حتی زنانی كه فقط 20درصد از زیبایی بهره داشته‌اند، در ابتدای زندگی یا اواسط آن بیوه شده‌اند.برخلاف آن، زنانی كه از زیبایی ، بهره كمتری برده‌اند، شوهران آنها عمر بیشتری نسبت به شوهران زنان زیبا داشته‌اند.

این بررسی نشان می‌‌دهد، 80 درصد مردانی كه از همسران زیبایی برخوردار هستند در قبال آنها مسئولیت سنگینی را در خانه و محل كار و خیابان بر دوش دارند.

در این رابطه نیز روانشناسان معتقدند، به گمان برخی افراد، خوشبختی و آسایش درونی ، بستگی خاصی به زیبایی دارد. اما برعكس این قضیه مردان زیادی هستند كه نسبت به واكنش دیگران به همسران زیبارویشان حسادت نشان می‌دهند و در واقع با دو مسئله در آن واحد مواجه هستند و نمی‌توانند آن دو را (زیبایی و خوشبختی) را از هم جدا كنند. اما این كافی نیست، بلكه باید زنان به ویژگی‌های دیگری نیز مزین باشند كه به شخصیت و رفتار آنها وابسته است.

زیبایی ممكن است باعث خوشبختی در زندگی یك زن باشد ، ولی براى خوشبختى همین كافى است؟؟

 



:: بازدید از این مطلب : 1144
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5

 

 

9 شیوه منحصر بفرد برای لذت بردن از شریک زندگیتان!

اگر شما و شریکتان ترجیح می دهید شبها را جلوی تلویزیون بگذرانید تا این که بیرون بروید و فرصتی برای با هم بودن و رلکس کردن داشته باشید باید به شما اخطار کنیم که این چیز خوبی نیست.


در اینجا 10 روش برای شاد بودن با شریکتان مطرح شده بدون این که فیلمی ببینید،بیرون غذا بخورید یا به تماشای فیلم با همدیگر بنشینید؟اینها کارهای روزمره ای هستند که زوجها اغلب برای تفریح و سرگرمی انتخاب میکنند. اما ما انتخابهای بیشتری به شما پیشنهاد میکنیم


خوب زندگی کنید
اگر شما و شریکتان ترجیح می دهید شبها را جلوی تلویزیون بگذرانید تا این که بیرون بروید و فرصتی برای با هم بودن و رلکس کردن داشته باشید باید به شما اخطار کنیم که این چیز خوبی نیست.
زیرا بعد از مدتی احساس میکنید که کنار هم بودنتان یکنواخت و کسل کننده شده است و نیاز به یک تفریح جدید دارید ؟در جوامع امروزی تلویزیون تاثیر بدی روی روابط خانواده ها گذاشته و اکثر خانواده ها به جای با هم بودن و حرف زدن و فعالیتهای تفریحی معتاد به این جعبه جادویی شده اند.
 
 
توصیه های ما انواع چاشنی برای زندگیهای  یکنواخت می باشد:

1- ارتباطتتان را تنظیم کنید:
بیشتر وقتها سالی یک هنرمند و شوهرش مایکل اشنباخ عادت دارند که تفریحهای هیجانی را امتحان کنند. آنها هنگامی که به پیک نیک میروند دو نفره موتور سواری یا دوچرخه سواری را امتحان میکنند . سالی میگوید:
 من خودم عاشق اینم که پشتش بشینم و محکم نگه اش دارم .او میگوید که همراه با همسرش به فکر تجربه های جدیدی هستند مثل سر خوردن روی چمن با تیوپ یا قایق سواری وقتی به کنار ساحل میروند.

2- تجربه سحر انگیز:
به گفته زوجی دیگر آنها تفریح ساده تری را انتخاب کردند .
تماشای پرندگان و مناظر جدید و آثار باستانی . این کار  آنطور که بنظر میاد خسته کننده نیست.ما برای رفتن به اخرین تعطیلات به جایی توافق کردیم که پرندگان هستند. همیشه به فکر دیدن جاهایی هستیم که وجود دارد و ما ندیده ایم و در کوچکترین فرصتی برنامه ریزی میکنیم که به جاهای مختلف برویم.
 

3-تفریحات آبی
یک زوج در بوستون با 2 فرزندشان به زندگیشان روحیه بخشیده و اخیرا با تورهای مختلف به قایق سواری روی رودخانه( رافتینگ ) می روند. کری یادآوری می کند: ما خندیدیم،همدیگر را خیس کردیم،زمان دلپذیری با هم داشتیم. و برای بدن ما انرژی بخش بود و به نوعی برایمان ترس آور.شب هنگام شام خوردیم و گرچه تنمان کوفته بود اما احساس خوبی داشتیم وچنان می خندیدیم که هرگز نمی توان چنان طولانی  شاد بود.
 

4- نشستن کنار هم و دستان یکدیگر را لمس کردن
جنیفر زن خانه دار با یک بچه 2 ساله و شوهرش برنامه نویس پر مشغله کامپیوتر همیشه به آرامی به  تماشای تلویزیون می نشینند اما هفته پیش تصمیم گرفتن کنار یکدیگر نشسته در حالی که دستانشان در دست هم می باشد با هم خاطرات خوبشان را مرور کنند و حرف بزنند . جنیفر می گویدکیک چیز شوک آور کشف کردیم.گاهی یک ذره آگاهی و یک ذره تغییرات می تواند همه چیز را تغییر دهد.
 

5- رقصیدن
باور کنید رقصیدن با همسرتان خیلی به بهتر شدن روابطتان کمک میکند . امتحان کنید . علاوه براینکه روحیه تان نیز بهتر میشود
 


6 - بازی با یکدیگر:
بازی های دو نفره مثل بدمینتون یا با هم دویدن  یا  شطرنج . بستگی به نوع علاقه تان دارد .ماریو و همسرش یوگا را ترجیح می دهند میگوید:
بعد از این که ما به آرامی هماهنگ می شویم مربی مان چیزهای متفاوتی را آموزش می دهدبایستی به آرامی در منزل قدم زد و فکر کنیم که چطور از درون حرارت بیرون می زند و تعادل خودمان را حفظ کنیم
 

7-صحبت در باره خوانده ها
سارا و دن از نظر کاری بسیار پر مشغله اند ،مدرسه و فرزند جدید باعث شده از خیلی چیزها دست بکشند اما فقط عاشق خواندن کتاب صوتی از CD   هنگام مسافرت جاده ای هستند . در واقع مسافرت با ماشین جذابتر است چون می توانیم بجای تمرکز بر رانندگی بد می توانیم به داستانی گوش بسپاریم و متمرکز بشویم (من تند می رانم و دن بسیار بی جنبش) بنابر این هریک از ما برنامه ریزی میکنیم که به مسافرت برویم و قصه و کتاب گوش  دهیم .
 

8- زوجی که با هم اند و با هم می مانند
مارتا یک زن خانه دار است او میگوید من جایگاهم و نقش کلیدی زن را در خانه میدانم . همیشه همه چیز را در نظر دارم. بچه ها و همسرو و نیازهایشان . گاهی به آنها دستور میدهم که کارهایشان را انجام دهند و گاهی با مهربانی بار آنها را به دوش میکشم .
او می گوید: من زمانی را هم برای خودم گذاشته ام. به ورزش میروم و به خودم میرسم و گاهی نیز با همسرم خلوت میکنم .ما می توانیم بمدت 3 ساعت با هم بودن را مدیریت کنیم  و می توانیم همه دلخوریهایمان را بهبود بخشیم . با هم قدم میزنیم و سینما میرویم و ....
 

9-موارد جدید
اشکالی ندارد زمانی که رو ی کاناپه نشستید و فیلم مورد علاقه تان را می بینید یکدیگر را در اغوش بگیریداما زمانهایی را هم به پیک نیک بروید یا در پیاده روی با هم صحبت کنید .
 
برای شریکتان روزی ایجاد کنید که سورپرایز گردد.
بلیط کنسرت،اپرا یا نمایش بخرید از پیش بینی لذت ببرید.شرنج تان را بهتر کنید یا یاد بگیرید چگونه در محل اول قرار بگیرید کتابی را با هم بخوانید به یک قطار تفریحی بروید برای یک رودخانه یا مصب بومی قایق پارویی کرایه کنید به اسکیت بروید بازار کشاورزی محل خودرا ببینید و برای یکدیگر غذا درست کنید امکاناتی پایان ناپذیر وجوددارد

 



:: بازدید از این مطلب : 1379
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نوشته شده توسط : nahal

ویژگی طبیعی و فطری زن بر « ناز» است و مرد بر « نیاز» و ترکیب این دو چه زیبا و مستحکم می‏باشد.


شهید مطهری به بهترین وجه این روانشناسی دقیق زن و مرد را شایسته توجه معرفی کرده و اذهان را بدان معطوف ساخته است. توجه شایسته به این روحیه ذاتی زن و مرد و رعایت پیامدهای آن، در استواری بنیان ازدواج کمال تأثیر را دارد. استاد در بیان این ویژگی روحی و روانی زن و مرد می‏گوید:

« طبیعت، مرد را مظهر طلب، عشق و تقاضا آفریده است و زن را مظهر مطلوب بودن و معشوق بودن. این یکی از تدابیر حکیمانه و شاهکارهای خلقت است که در غریزه مرد « نیاز و طلب» و در غریزه زن « ناز و جلوه » قرار داده است ... مرد خریدار وصال زن است، نه خریدار رتبه او [نمی‏خواهد بنده بخرد]. منتهای هنر زن این بوده که توانسته مرد را در هر مقامی و هر وضعی بوده است، به آستان خود بکشاند.»(1)
 



:: بازدید از این مطلب : 1299
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : 4 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal

كیهان: جناب نكوگویان با تشكر از حضور جناب عالی ... تقاضا می‌كنیم خاطرات و ناگفته‌هایی از پدر بزرگوارتان جناب شیخ برایمان بیان بفرمایید
نكوگویان: بسم الله الرحمن الرحیم
من محمود نكوگویان هستم و پدرم به هر كس رسیده سفارش مرا كرده و گفته: این ته تغاری مرا دعا كنید كه بیراهه نرود
كیهان: شما هنگام فوت جناب شیخ چند سال داشتید؟
نكوگویان: آن موقع من 24 سال داشتم
كیهان: جناب شیخ كلاً چند فرزند داشتند؟
نكوگویان: ایشان جمعاً 8 فرزند داشتند، 5 پسر و 3 دختر
كیهان: از برادران و خواهرانتان در حال حاضر چند نفر در قید حیاتند؟
نكوگویان: همه برادرانم فوت كرده‌اند و تنها دو خواهرم زنده‌اند
كیهان: به نظر شما مهمترین ویژگی جناب شیخ چه چیزی بود؟
نكوگویان: من فكر می‌كنم مهمترین ویژگی پدرم این بود كه او «عبد خدا» بود. بشر باید بنده خدا باشد تا بتواند در امور تصرف كند
كیهان: به نظر می‌رسد جناب شیخ در سال‌های اختناق كه فشار هم زیاد بود، سعی‌شان این بود كه تك‌تك آدم‌ها را بسازد، چون هدایت جمعی عملاً ممكن نبود. شرایط، ائمه (علیهم السلام) در زمان اختناق اموی و عباسی این گونه عمل می‌كردند، تا اینكه خیر و نیكی آنقدر گسترش پیدا كند كه مدرم آگاه بشوند و ظلم را تحمل نكنند و در واقع، حالا این اتفاق افتاده است. در این فضای آزاد، جوانان بسیاری را ما در مساجد و مراكز دینی
مشاهده می‌كنیم، به طوری كه نسبت آنها خیلی بیشتر از دیگران است. در گذشته اینطور نبود. آن بذری كه آن روز كسانی امثال جناب شیخ در جامعه پاشیدند، امروز به ثمر نشسته، آن زمان تنها تك درخت‌هایی وجود داشت، اما حالا به فصل الهی جنگلی وجود دارد. در انقلاب و دفاع مقدس، جوانان برومند بسیاری مثل شهید محمد جهان‌آرا بالیدند كه عرفان و حماسه را توأمان داشتند

نكوگویان: من در تأیید فرمایش شما باید عرض كنم، وقتی كه برای بابا سالگرد گرفتیم آقای دكتر هاشمیان را برای سخنرانی دعوت كردیم. جمعیت زیادی سر مزار پدرم آمده بودند. آقای هاشمیان وقتی منبر رفت گفت: برای این مجلس، من مطالب دیگری در ذهنم آماده كرده بودم، ولی حالا می‌بینم اكثراً جوانان در كنار مزار شیخ نشسته‌اند بنابراین، من حرفم را متناسب با مخاطبان جوان عرض می‌كنم و با جوان‌ها صحبت می‌كنم
كیهان: یكی از نكات مهمی كه باید به آن اشاره كنیم، چاپ كتاب «تندیس اخلاص» و پس از آن، «كیمیای محبت» توسط آقای ری شهری است. این دو كتاب، بویژه كتاب كیمیای محبت، تأثیر فراوانی در شناساندن شخصیت عرفانی جناب شیخ به مردم داشت پس از انقلاب، كمتر
كتابی با این حد از تأثیر در هدایت جوانان داشتیم
نكوگویان: واقعاً هم چاپ ده هزار نسخه از یك كتاب در هر نوبت چاپ، بدون آنكه برایش تبلیغی در جایی صورت گرفته باشد و چاپ‌های متعدد از این كتاب، نشان می‌دهد كه این اثر در جامعه موفق بوده. خواندن همین یادنامه كیهان فرهنگی را هم آقای ری شهری به من سفارش كرد
كیهان: آقای دكتر مدسی می‌فرمودند كه انتقاداتی به كتاب «تندیس اخلاص» داشتم نامه‌ای نوشتم كه قسمتی از آن در كتاب كیمیای محبت مورد توجه قرار گرفت و اصلاح شد. با این همه، جنبه هدایت كننده این اثر، خیلی بیشتر از اینهاست. به راستی اگر كتاب آقای ری شهری نبود، ما هم نمی‌توانستیم یادنامه جناب شیخ را در بیاوریم. او كار را شروع كرد و دیگران باید ادامه بدهند
.نكوگویان: پدرم هرگز خودش را مطرح نمی‌كرد. اگر می‌خواست كسی را در اموری كمك كند تحت عنوانی دیگر و اسمی دیگر انجام می‌داد، اول خودش را كنار می‌گذاشت و برای اجابت دعا و سلامتی بیمار یا گرفتار، مثلاً می‌گفت: می‌روی یك گوساله می‌خری، ذبح می‌كنی و گوشتش را به فقرا می‌دهی، من هم برایت دعا می‌كنم، ان شاءالله بیمارت خوب می‌شود یا گرفتاریت بر طرف می‌شود. این را طوری می‌گفت كه مخاطبش فكر می‌كرد تنها گوساله نذری باعث شفای بیمار یا درست شدن كارها شده! این خیلی مهم است. پدرم هرگز به كسی كه پیش او می‌آمد و می‌گفت گرفتارم، نمی‌گفت بیا این نقل را بخور، درست می‌شود مثلاً می‌گفت: می‌روی 5 تا نان داغ می‌خری و به گرسنه‌ها می‌دهی، ان شاءالله مشكل تو حل می‌شود
كیهان: جناب شیخ به یقین رسیده بود و آنچه می‌گفت، واقعاً باور قلبی او بود
نكوگویان: شخصی به نام آقای سارنگ می‌گفت: من خدمت جناب شیخ رفتم و گفتم: من گرفتارم، زن ندارم، می‌خواهم ازدواج كنم، پول هم ندارم! شیخ گفت: برو 16 دست غذا بخر و فقرا را اطعام كن، ان شاء الله مشكل تو حل می‌شود. آقای سارنگ می‌گفت: من به جناب شیخ گفتم: آخر برای خرید همین 16 دست غذا هم پول ندارم! جناب شیخ گفت: برو قرض كن! ان شاءالله مشكل تو حل می‌شود. گفت: من رفتم قرض كردم و 16 دست غذا گرفتم و به فقرا دادم و بحمدالله مشكلاتم حل شد. بعد رفتم خدمت ایشان و گفتم: جناب شیخ! شما به بعضی می‌فرمایید 5 دست غذا به نیت 5 تن به فقرا بده، به دیگری می‌گویی 12 دست به نیت 12 امام، یا 14 دست به نیت 14 معصوم، چرا به من گفتید 16 دست غذا بخرم و به فقرا بدهم؟
جناب شیخ گفت: برای كار تو، از حضرت ابوالفضل(ع) و حضرت زینب (س) هم كمك گرفتم. ببینید! این كار یعنی این كه این من نیستم كه كاری می ک‌نم، بلكه ائمه(ع) و بزرگان دین هستند كه توسل به آنها و اطعام گرسنگان كارگشاست
كیهان: یك كرامت دیگر هم از ایشان درباره بركت دادن به غذا نقل شده و حالا بهتر است از زبان شما بشنویم
نكوگویان: بله، آن زمان، موقعی كه در دیگ را باز كردند، من بالای سر دیگ بودم. پدرم نگفت كه بكش می‌رسد، مقداری برنج از سر دیگ برداشت، كمی از آن را خورد و بقیه را روی برنج‌های دیگ پاشید و جمله‌اش این بود: دم كشیده، بدهید. اگر می‌گفت: بكش می‌رسد، چیز دیگری بود، آن غذا برای 40 یا حداكثر50 نفر بود، اما به لطف حق به 1000 نفر هم غذا رسید .
كیهان: این نكته بسیار مهمی است كه جناب شیخ از خودش می‌برید و در حقیقت واسطه ای در كارها قرار می‌داد
.نكوگویان: پدرم دید برزخی داشت و مسایل پنهان را می‌دید. روزی به من گفت: آقا میرزا سید علی نطنزی غروی را دیدم كه او را نگه داشته‌اند و مؤاخذه می‌كنند گفتم: چرا تو را نگه داشته‌اند؟ گفت: داشتم سرحوض وضو می‌گرفتم، باران آمد، گفتم عجب باران به موقعی! حالا مرا نگه داشته‌اند و می‌پرسند: كدام كار ما بی موقع بوده؟
كیهان: این بزرگان نه تنها باید كلامشان حساب می‌داشت، بلكه بر واردات قلبی و آنچه كه از قلبشان هم می‌گذشت، باید كنترل داشته باشند. ما فكرمان پریشان است و نمی‌توانیم هر زمان كه دلمان می‌خواهد فكری را از ذهنمان خارج كنیم. حتی موقع نماز هم نمی‌توانیم تمركز كنیم و فكرمان را تنها معطوف به عبادت و خداوند كنیم، اما عرفا در 24 ساعت مثل هنگام نماز، در فكر خدا هستند و هر فكری اجازه ندارد به ذهنشان وارد شود. خداوند هم چشم و گوش آنها را باز می‌كند كه ببینند آنچه را دیگران نمی‌بینند
نكوگویان: جناب مؤمنی یكی از شاگردان جناب شیخ می‌گفت: من دستم زخم شده ‌بود، رفتم خدمت جناب شیخ، گفت: مؤمنی دستت چه شده؟ گفتم: با آهن بریده، گفت: می‌دانی چرا اینطور شده؟ برای اینكه دختر كوچولویت را دعوا كردی و توی اتاق انداختی و به مادرش گفتی: تا من نگفتم بیرون نیاید؟ آقای مؤمنی می‌گفت: من با تعجب به جناب شیخ گفت ما من او را نزدم! جناب شیخ گفت: اگر زده بودی كه بدتر می‌شد! بعد اضافه كرد: حالی‌روی یك چادر كوچولو با اسباب بازی برایش می‌خری تا او دست‌های كوچكش را بالا كند و بگوید: ای خدا! من از سر تقصیرات پدرم گذشتم، من هر وقت به یاد این موضوع می‌افتم و یا آن را برای كسی تعریف می‌كنم، بعض گلویم را می‌گیرد و خطاب به پدرم می‌گویم بابا كجا بودی كه طفل سه ساله امام حسین (ع) را در كربلا سیلی زدند؟
كیهان: جناب شیخ، علت‌های دیگری ورای این علت‌ها كه می‌شناسیم برای حوادث و اتفاقات به ظاهر بی‌ارتباط با هم می‌دید. سبب شناسی او بر مبنای دیگری بود، در برخی آیات و احادیث معصومین(ع) هم ردپای این‌گونه سبب شناسی وجود دارد، مثلاً در حدیثی ازمعصوم(ع) آمده است كه اگر حكام به مردم دروغ بگویند، باران نمی‌بارد! در حالی كه به
ظاهر، بین آمدن باران و دروغگویی حاكمان ارتباطی نمی‌بینیم. گویی یك نظام علت و معلولی غیر از آنچه ظاهر است بر دنیا حاكم است كه فقط بعضی می‌فهمند
نكوگویان: یك خیاطی به اسم «آقا صمد» در بازار كار می‌كرد كه یك چرخ خیاطی داشت و آن چرخ، همه زندگی‌اش بود. او از شاگردهای پدرم بود. با همان كسب ضعیف و درآمد كم همیشه بازارچه را ایام محرم خرج می‌داد. همین آقا صمد می‌گفت: یكی از دوستانم حدود 75 روز برای خودسازی جایی برای ریاضت و این نوع كارها رفته بود و بعد كه برگشت به من گفت: صمد! برو ببین جناب شیخ درباره من چه می‌گوید؟ می‌گفت: وقتی كه من وارد كارگاه جناب شیخ شدم، گفت: برو بیرون! گفتم: جناب شیخ، من آمده‌ام فیضی ببرم، گفت:
به دوستت بگو بدبخت تو مشرك شده‌ای! در آن مدت تو خودت را گذاشته بودی جلو كه «من چشم برزخی‌ام باز شود! «من» ببینم! پس خدا كو؟ برای خدا چه كرده‌ای؟ بعد جناب شیخ گفت: به او بگو برو نمازت را بخوان! زنت هم از تو ناراضی است، برو دو حلقه النگو بگیر و او را راضی كن


كیهان: از نظر جناب شیخ آن فرد تنها به دنبال یك نوع قدرت شخصی و توانایی برای خودش بوده، نه تقرب به خداوند
.نكوگویان: پدرم با چشم برزخی چیزهایی می‌دید كه دیگران نمی‌دیدند. یكی از دوستان پدرم می‌گفت: یك روز با جناب شیخ به جایی می‌رفتیم، یكدفعه من دیدم جناب شیخ با تعجب و حیرت به زنی كه موی بلند و لباس شیكی داشت نگاه می‌كند! از ذهنم گذشت كه جناب شیخ به ما می‌گوید چشمتان را از نامحرم برگردانید و حالا خودش اینطور نگاه می‌كند! فهمید! گفت: تو هم می‌خواهی ببینی كه من چه می‌بینم! ببین! من نگاه كردم دیدم همین طور از بدن آن زن، مثل سرب گداخته، آتش و سرب مذاب به زمین می‌ریزد! و آتش او به كسانیكه چشم‌هایشان به دنبال اوست سرایت می‌كند. جناب شیخ گفت: این زن راه می‌رود و روحش یقه مرا گرفته، او راه می‌رود و مردم را همین طور با خودش به آتش جهنم می‌برد
كیهان: آیا جناب شیخ در زندگی از داشتن دید برزخی دچار ناراحتی و هراس نمی‌شد؟ این كه مردم را با چهره واقعی‌شان مثلا به صورت حیواناتی چندش آور ببیند، از قبیل دیدن تصویر واقعی آن زن بی‌حجاب كه فرمودید؟
نكوگویان: جناب شیخ زندگی‌اش خیلی شیرین بود. مثلا یك بار دزد به خانه ما آمد. هیات عزاداری داشتیم، شوهر خواهرم گفت: چراغ‌ها را خاموش كنید تا سینه بزنیم. چراغ‌ها راخاموش كردیم و سینه زندیم. بعد كه چراغ‌ها را روشن كردیم، دیدیم یك جفت كفش هم باقینمانده‌است! دزد با استفاده از شلوغی و تاریكی، همه كفش‌ها را برده ‌بود. ما
نیمه‌های شب با مردم بحث و دعوا داشتیم! پدرم گفت: ناراحت نباشید، فردا صبح همه كفش‌ها را می‌آورند! یادم هست كه یك رفتگر هم در جمع ما بود، با ناراحتی گفت: جناب شیخ! می‌فهمی چه می‌گویی؟ خدا شاهد است كه من تازه كفش خریده ‌بودم! به عنوان مقدمه عرض كنم توی محله ما یك پینه‌دوزی بود كه پدرم با او صیغه برادری خوانده بود. با هم خیلی دوست بودند، ما به او عمو میرزا می‌گفتیم. اخلاق پدرم این بود كه با این تیپ آدمها رفیق می‌شد. با یك نابینا و از این قبیل افراد، نه با سپهبد كمال و ارتشبد ضرغام. به هر حال، فردای آن روز، دزد، كفش‌ها را توی كیسه می‌ریزد و می‌برد پیش همین بابا پینه‌دوز و می‌گوید: كفش دست دوم می‌خری؟ بابا پینه دوز می‌گوید: بله كیسه را خالی كن! كیسه كه خالی می‌شود بابا پینه دوز می‌گوید: این جفت كفش كه مال خودم است! دزد می‌خواهد فرار كند كه بابا پینه وز دستش را می‌گیرد و می‌گوید
فرار نكن، بیا برویم خانه جناب شیخ، من می‌گویم كه دزد فرد دیگری بود، به هرحال به این طریق كفش‌ها به صاحبانش می‌رسد
كیهان: یكی دیگر از ویژگی‌های جناب شیخ، توجه و اظهار محبت به همه آفریده‌هایخداوند و از جمله حیوانات بوده، در این باره هم خاطره‌ای در ذهنتان هست؟
نكوگویان: آقای مؤمنی یكی از یاران پدرم تعریف می‌كرد: یك روز با جناب شیخ در ابن بابویه نشسته بودیم. دم در آنجا یك كبابی بود. جناب شیخ پولی به من داد و گفت مؤمنی برو برای خودمان و میهمانانمان كباب بخر. من هم رفتم و با آن پول كباب خریدم و آوردم و خوردیم. چند سیخ از كباب‌ها ماند. جناب شیخ گفت: اینها را بگذار میهمانهایش می‌آیند! من همینطور منتظر بودم و بیرون را نگاه می‌كردم ببینم چه كسانی می‌آیند؟ دیر وقت شد، جناب شیخ گفت: جمع كن برویم. گفتم چرا كسی نیامد؟ گفت: دارند می‌آیند. من دوباره به دقت به بیرون نگاه كردم، دیدم یك گله سگ از دور به طرف ما می‌آیند، وقتی نزدیك آمدند كباب‌ها را جلو آنها گذاشتم. خوردند و رفتند. بعد از چند دقیقه دیدم دو سگ دیگر به تاخت از دور به طرف ما می‌آیند. جناب شیخ لبخندی زد و
گفت: یك آدم لوطی پیدا شده به سگ‌ها غذا می‌دهد، شما هم بروید سهمتان را بگیرید
كیهان: محبت جناب شیخ گسترده بود و همه را در بر می‌گرفت و این نشانه رقت قلب و لطافت روح آن بزرگوار بود
نكوگویان: یك روز جناب شیخ نماز اول وقت را عمداً به تأخیر انداخت. بعد از چند دقیقه آقایی وارد شد و جناب شیخ با ورود او گفت: حالا بلند شوید تا نماز بخوانیم
پرسیدند: جناب شیخ! چرا نماز را به تأخیر انداختید؟ گفت: از این تازه وارد بپرسید
آن شخص تازه وارد گفت: من هم سعی داشتم كه برای نماز اول وقت اینجا باشم، اما در راه كه می‌آمدم دیدم سگی پایش شكسته و ناراحت است. معطل شدم تا پای سگ را ببندم و به همین خاطر كمی دیر رسیدم. جناب شیخ به احترام این كار او، نماز را به تأخیر انداخته بود
كیهان: از بعضی حكایت‌هایی كه از شیخ شنیده‌ایم یا خوانده‌ایم اینطور استنباط می‌شود كه گویی گاهی به صورت ناگهانی خبر واقعه‌ای به جناب شیخ می‌رسید، یا بهتر است بگوییم به او الهام می‌شد، گاهی هم وقایع پنهان و دور از چشم دیگران را می‌دیده است درباره این گونه موارد هم خاطره‌ای دارید؟
نكوگویان: من یك روز پیش پدرم نشسته ‌بودم و برای كمك به او، نخ كوك لباسها را می‌كشیدم، آن موقع نه برق داشتیم و نه تلفن، ناگهان جناب شیخ همین‌طور كه مشغول كار بود و سرش پایین بود، روكرد به من و گفت: بابا شنیدی چه شد؟ گفتم: نه، گفت: آیت الله العظمی بروجردی آمد و به من گفت: من از دنیا رفتم، مجلس ختم من در مسجد سید عزیزالله است. یادت نرود! بعد كه خبرش را رسماً شنیدم، دیدم درست همان لحظه‌ای كه پدرم خبرش را داد، آیت الله بروجردی فوق كرده ‌بود! حالا كه صحبت آقای بروجردی شد یك حكایت هم درباره آیت الله خوانساری برایتان بگویم. وقتی كه می‌خواستند آیت‌الله خوانساری را به مسجد حاج سید عزیزالله بیاورند، قرار بود گاو و گوسفند جلوی پای
ایشان بكشند و خلاصه با عزت و احترام و تشریفات او را به مسجد بیاورند. اما آن بنده خوب خدا، عبا را روی سرش انداخته بود و تنها و ناشناس توی مسجد آمد و نشست! به جناب شیخ گفتند: آقای خوانساری تنها به مسجد آمد و نشست. پدرم گفت: نه، تنها نبود، دستش در دست امام زمان (عج الله تعالی فرجه شریف) بود
كیهان: یكی دیگر از خصوصیات جناب شیخ فعالیت مستمر و كار و نشاط بود، گویا تا آخرین
روزهای زندگی كار می‌كردند، همین طور است؟
نكوگویان: بله، همین طور است. پدرم دلش می‌خواست هر كسی در هر لباسی كه هست، شغلی
داشته باشد و از آن امرار معاش كند و شدیداً با بی شغلی و بیكاری مخالف بود و این را به همه می‌گفت. می‌دانید كه ما در جنوب تهران، در مولوی زندگی می‌كردیم و آنجا قبل از انقلاب، یك محیط خاصی بود. آدم‌های ناباب هم زیاد داشت. اما پدرم، هیچ وقت از همان آدم‌های ناباب با القاب و عناوین زشتی كه در آن وقت مرسوم بود، یاد نمی‌كرد. به آنها داش مشدی می‌گفت. یك روز پدرم با یكی از همین افراد كه مست هم بوده، در كوچه رو به رو می‌شود، می‌رود و یقه او را می‌گیرد و از او می‌پرسد: چرا مادرت را كتك زدی؟ مرد مست با اعتراض می‌گوید: برو ببینم، به تو چه مربوط است؟ پدرم می‌گوید: اگر دفعه دیگر او را بزنی من هم تو را می‌زنم! یعنی چه، خجالت نمی‌كشی
مادرت را می‌زنی؟ آن مرد مست می‌رود و با مادرش دعوا می‌كند كه چرا رفته‌ای و شكایت مرا به پیر مرد خیاط كرده‌ای؟ مادرش می‌گوید: والله به پیر و پیغمبر من چیزی به كسی نگفته‌ام. فردایش باز هم همان مرد مست از آنجا رد می‌شود، پدرم كه منتظرش بوده به او می‌گوید: باز هم رفتی و با مادرت دعوا كردی؟ مرد مست می‌گوید: باز هم او آمد و به تو شكایت كرد؟ پدرم می‌گوید: خجالت بكش! چرا عرق می خوری؟ زشت است! مرد مست می‌گوید: بیكارم، قبلا جگر فروش بودم، سهمیه‌ام را قطع كرده‌اند، محل كارم را هم گرفته‌اند و حالا دیگر به من جگر نمی‌دهند. خدا گواه است كه این قسمت‌اش را خودم شاهد بودم. پدرم گفت: حالا چند تا جگر می‌خواهی؟ گفت: اگر شش یا هفت تا جگر به من بدهند زندگی‌ام می‌چرخد.
پدرم گفت: خیلی خب، من می‌گویم هشت تا جگر به تو بدهند برو سركارت. رفت و مشغول كار شد و عجیب این كه اوایلی كه پدرم از دنیا رفته‌ بود ما سر مزار او كه می‌رفتیم، سماور داشتیم و همین مرد می‌آمد و در مقبره پدرم چایی دم می‌كرد و به همه چای می‌داد
كیهان: این یك نمونه جالب از نهی از منكر جناب شیخ بوده البته نفس قدسی ایشان و اخلاص در سخن و عمل هم پشتوانه كارش بوده كه چنین تأثیراتی را به دنبال داشته است
نكوگویان: ما یك عمو هم داشتیم كه سید بود و به او عمو جلال می‌گفتیم
كیهان: چطور؟ شما كه سید نیستید
نكوگویان: نخیر، حالا عرض می‌كنم داستانش این بود كه این سید جلال را پدرم از بچگی آورده و بزرگ كرده‌ بود. خود عمو جلال برای ما تعریف می‌كرد و می‌گفت: جناب شیخ مرا بزرگ كرد و به من زن داد. فردای شب عروسی رفتم در اتاق ایشان و گفتم: داداش! برایم زن گرفتی، خوب، ولی من كاری ندارم. پولی هم ندارم كه دنبال كاسبی بروم، چه كنم؟ گفت: جناب شیخ دست كرد توی جیبش، یك تكانی داد و مقداری پول در‌آورد و گفت: برو با این پول كاسبی كن! عموجلال گفت: من رفتم و با همان پول كاسب شدم. ما تا مدت‌ها نمی‌فهمیدیم، كه او عموی واقعی ما نیست. به هر حال، خاطره زیاد است، اما گوش شنوا
كم است
كیهان: چرا؟ كیهان فرهنگی در خدمت شما است و گوش‌های خوانندگان ما شنوای سخنان شیرین و هدایتگر شما است
نكوگویان: پدرم زمانی یك باغچه‌ای در شهریار داشت و مرتب پیش او می‌آمدند ومی‌گفتند: هشت ریال خرج فلان كارش كردیم و یا 35 ریال خرج دیوارش شده و از این قبیل، پدرم می‌گفت: این باغچه دیگر نمی‌صرفد! به هر حال راجع به این باغچه می‌گفت من یك كاری كرده‌ام كه شیطان توی آن باغ نرود! گفتم چه كار كرده‌ای بابا؟ گفت: رفتم دم در باغ ایستادم و گفتم: از این باغ هر كه خورد و هر چه برد حلالش! پس شیطان دیگر توی آن نمی‌آید، بیمه‌اش كردم
كیهان: یكی دیگر از مواردی كه در زندگی جناب شیخ درخشندگی بسیاری دارد این است كه او در عین تنگدستی، گشاده دست بود. این موضوع خیلی مهم است. همه می‌دانند كه جناب شیخ مغازه نداشت و كارش را در همان خانه كه محل زندگی و جلساتش بود انجام می‌داد.
گذران زندگی او هم از همان كار خیاطی بود، با این همه، اطعام می‌كرد و به نیازمندان هم كمك مالی می‌رساند
نكوگویان: یك روز كه یكی از برادرانم به رحمت خدا رفته بود، من دم در خانه ایستاده بودم، مردی آمد و گفت: چه خبر است؟ گفتم: برادرم پسر جناب شیخ از دنیا رفته، گفت جب! من می‌خواستم بروم سر مزار جناب شیخ، حالا نمی‌روم و می‌ایستم برای تشییع جنازه، چون به جناب شیخ علاقه دارم. بعد گفت: من یك عمویی داشتم كه اینجا در این محل سلمانی داشت، وضع مالی‌اش خوب نبود و 34 تومان بدهی داشت. در ضمن مستأجر بود و صاحبخانه به خاطر بدهی‌اش او را جواب كرده ‌بود و ضرب‌الاجل گذاشته‌ بود كه اگر تا چند روز دیگر اجاره خانه را ندهی، اثاثیه‌ات را توی كوچه می‌گذارم! عمویم می‌گفت همان وقت صبح، شیخ رجبعلی آمد توی سلمانی من نشست و گفت: سر مرا اصلاح كن! سرش را كه اصلاح كردم، از جیبش پولی درآورد و گفت: این پول اصلاح سرم و باز مقدار دیگری پول درآورد و به من داد و گفت: این را هم بگیر و با آن گرفتاری‌هایت را حل كن
كیهان: جناب نكوگویان! درباره صداقت جناب شیخ مطالب زیادیشنیده‌ایم آیا شما هم خاطره‌ای جز آنچه گفته شده در این زمینه دارید؟
نكوگویان: پدرم می‌گفت: یك روز از كوچه‌ای رد می‌شدم، دیدم زنی مشك آب سنگینی را با زحمت حمل می‌كند، بعد یكی از همین داش مشدی‌ها كه آنجا بود، به آن زن گفت: آبجی بده من برایت بیاورم تو از عقب سر من بیا و هر وقت به خانه‌ات رسیدی صدا بزن! جناب شیخ
می‌گفت: من كه از پشت سر به آنها نگاه میکردم، دیدم كه آن مرد در هاله‌ای از نورحركت می‌كند! من هم علاقه‌مند شدم كه كاری مثل او انجام بدهم! یك روز كوزه سنگین آدم ناتوانی را گرفتم و همراه او بردم. بعد به من حالی كردند كه نشد! آن مرد كه دیدی ندیده خرید، اما تو دیدی
پدرم برای پناه آوردن انسان به خدا و توجه به او، مثال جالبی می‌زد و می‌گفت: ازكودك یاد بگیرید كه وقتی مادر او را تنبیه می‌كند، همسایه می‌آید نازش می‌كند، ولی او می‌گوید: نه، من مادرم را می‌خواهم
كیهان: غالباً تصور می‌شود كه عرفا با سیاست و مسایل اجتماعی بیگانه‌اند، شما به عنوان فرزند جناب شیخ و شاهد زنده، پدرتان را در این گونه امور چگونه دیدید؟
نكوگویان: من شنیده‌ام وقتی كه خبر كشتن كسروی را به پدرم دادند، خبر خوشی برای او بوده، بعد وقتی هژیر را سیدحسین امامی کشت، او را گرفتند و اعدام كردند سیدحسین امامی را شبانه به امامزاده حسن بردند و دفن كردند. جمعی از یاران امامی پیش پدرم آمده بودند كه می‌خواهیم نبش قبر كنیم و سیدحسین امامی را از امامزاده حسن به ابن بابویه ببریم و دفن كنیم. نظر شما چیست؟ پدرم گفته بود: چون پدر سیدحسین امامی موقع دفن حاضر نبوده و بدون اذن پدر او را دفن كرده‌اند می‌توانید نبش قبر كنید، كه رفتند و قبر را نبش كردند و امامی را در ابن‌بابویه دفن كردند البته خیلی‌ها را هم در این ارتباط بعداً دستگیر كردند. یك مطلب دیگر را هم برایتان بگویم: می‌دانید كه پدرم به دیوان حافظ و طاقدیس و اشعار رنجی خیلی علاقه داشت، ولی شاید ندانید كه به اشعار پروین اعتصامی هم خیلی علاقه‌مند بود و بعضی از اشعار اجتماعی او را بسیار دوست داشت و گهگاه می‌خواند و لذت می‌برد، مخصوصاً شعر اشك یتیم را، خب اینها خودش نشان می‌دهد كه پدرم بی‌ارتباط با سیاست و مسایل اجتماعی نبوده و انقلابی بوده
كیهان: ما در تدارك یادنامه، به مزار جناب شیخ به ابن بابویه رفتیم، یكی از بستگان هم با پسرش همراه ما بود. این پسر تازه ازدواج كرده بود و از لحاظ مالی وضع خوبی نداشت. به هر حال، آنجا فاتحه‌ای خواندیم و برگشتیم. چندی بعد، همان جوان به من گفت: هر وقت خواستی به ابن بابویه و مزار جناب شیخ بروی مرا هم ببر!گفتم: چه شده كه به جناب شیخ علاقه‌مند شده‌ای؟ گفت: نوبت پیش، من آنجا نیتی كردم و حاجتی خواستم و حاجتم برآورده شد. كاری بود كه به ظاهر غیر ممكن به نظر می‌رسید ولی با كرامت جناب شیخ انجام گرفت. این بار می‌خواهم بروم و از جناب شیخ تشكر كنم. آقای دكتر مدرسی هم در یكی از دیدارهایمان می‌گفت: جناب شیخ برای من همیشه حاضر است. هر موقعی كه مشكلی دارم كنار من می‌نشیند و مشكل را حل می‌كند
نكوگویان: من دوستانی داشتم كه كمونیست بودند، اما با آشنایی با سخنان و حالات جناب شیخ، حالا نه تنها خودشان، بلكه خانواده‌ شان را هم نماز‌خوان كرده‌اند
كیهان: به‌عنوان آخرین سؤال می‌خواهیم نظر جناب شیخ را هم درباره علوم جدید بدانیم آقای دكتر مدرسی می‌فرمودند: جناب شیخ نظر مثبتی نسبت به علوم جدید داشت. ما شنیده‌ایم كه جناب شیخ درباره سفر انسان به ماه نظر مثبتی ابراز داشته‌اند، لطفا در این مورد توضیح بفرمایید
نكوگویان: درست است، اتفاقاً خود من هم آن روز حضور داشتم و تمام افراد آن مجلس هم از اساتید دانشگاه بودند. پرسیدند: جناب شیخ! نظر شما درباره رفتن انسان به كره ماه و پیاده كردن انسان در آنجا چیست؟
خیلی‌ها می‌گویند دسترسی به كاینات حرام است
جناب شیخ گفت: خداوند همه چیز را مسخر انسان كرده ولی انسان را برای خودش خلق كردههمه‌اش مال توست، می توانی به كره ماه بروی، برو
والسلام



:: بازدید از این مطلب : 1830
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : 4 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal

گفتم : سفر عشق تو دشوارترين است
گفتا : چه توان کرد ره عشق همين است
گفتم : خطر مرگ به هر گوشه نهان است
گفتا : آنچه که عيان است چه حاجت به بيان است
گفتم : که ندانسته در اين چاه فتادم
گفتا : که من اين بند به پا
يت ننهادم

آموخته ام که جاده ي زندگي نبايد صاف و مستقيم باشد ،
خوابمان مي گيرد ... دست اندازها نعمتند !


 
 
عقل می گوید بمان ،
 
 
عشق می گوید برو،
 
 
و این هردو،
 
 
عقل و عشق را خداوند افریده است
 
 
تا وجود انسان در حَیَرات میان عقل و عشق
 
 
معنا شود

 
 
هستی در آنجاست که مردمان نیستی می انگارند...!
 
 
شهید آوینی
ما عاقلانه فكر مي كنيم و عاشقانه عمل مي كنيم
 
 

من و نشانه ي غربت , سرم به شانه ي افسوس

به فکر صبح و اسير بهانه هاي سياهم



سحر دوباره نشسته کنار پنجره من

ولي از «او» خبري نيست , هنوز چشم به راهم
 
 
انساني كه تمام جهان او در «نفس» خود او خلاصه ميشود، نميتواند بپذيرد كه لحظه اي فرا خواهد رسيد كه ناگهان جريان «خود آگاهي» او قطع شده و براي هميشه به خواب نيستي خواهد رفت،



:: بازدید از این مطلب : 1508
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : 4 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal

 

 

 

مطلب مهمی که در مورد دعا کردن باید بدان اشاره شود این است که استجابت دعا نیاز به واسطه دارد. فیض و رحمت الهی بدون واسطه به بندگان نمی‎رسد. در مورد نزول قرآن کریم هم خداوند به واسط? حضرت جبرائیل کلام نورانی خودش را بر قلب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) القا کرد.

 

 

البته جبرئیل به اذن حضرت حق و به فرمان باری تعالی قرآن را نازل کرد. قدرت و علم لازم جهت انجام این مأموریت نیز از جانب خداوند متعال به وی عطا شد و پس از آن قرآن کریم را با یک تشریفات خاصی نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آورد.

 

 

دعا و راز و نیاز هم وسیله می‎خواهد. یعنی باید یک بزرگی این دعا را به محضر خدا ببرد و خداوند به واسطه رحمت خودش و با واسطه، استجابت دعا را به ما برساند.

 

 

«یا ایّها الّذینَ امنو اتَّقُوا الله و ابتَغوا الیه الوسیلة و جاهدوا فی سبیله لَعلَّکُم تُفلِحون»1

 

 

این آیه دو معنا دارد. معنای ظاهری آن این است که ای انسان تقوا داشته باش تا آن تقوا وسیله‎ای شود برای این که پروردگار عالم به تو رحم کند. اما امام صادق (سلام الله علیه) معنای دقیق‎تری برای این آیه بیان فرموده‎اند. آن حضرت در ذیل این آیه می‎فرمایند: «نحن الوسیلة فی القرآن»؛ یعنی ما وسیله‎هایی هستیم از طرف خداوند برای مردم. در واقع این وسیله که مورد نظر قرآن مجید است و بندگان باید از آن استفاده کنند، همان توسل به حضرات معصومین(علیهم‎السلام) است.

 

 

بهترین زیارتی که برای واسطه قرار دادن آن ذوات مقدس بسیار مفید و مؤثر است، زیارت جامعه است. نقل شده است که علامه مجلسی (پدر)، خدمت امام زمان (ارواحنافداه) رسیدند و مداح‎گونه زیارت جامعه را خطاب به آن حضرت خواندند. حضرت ولی عصر(ارواحنافداه) می‎فرمایند بیا جلو.
در جای دیگری از قرآن چنین آمده است:

 

 

ولله الاسماء الحسنی فادعوه بها.2 معنای ظاهری این آیه نیز یعنی این که اسماء حسنای خداوند زیاد است و هنگام دعا با توسل به اسماء خداوند، او را بخوانید. اما معنای زیباتر این است که مظهر اسماء حسنی، همان اهل بیت(علیهم‎السلام) هستند. لذا امام صادق (سلام الله علیه) در ذیل این آیه نیز بیان زیبایی دارند و می‎فرمایند: «و الله نحن اسماء الحسنی فی القرآن»، بنابراین واسطه فیض برای استجابت دعا، حضرات معصومین(علیهم‎السلام) هستند.

 

 

بهترین زیارتی که برای واسطه قرار دادن آن ذوات مقدس بسیار مفید و مؤثر است، زیارت جامعه است. نقل شده است که علامه مجلسی (پدر)، خدمت امام زمان (ارواحنافداه) رسیدند و مداح‎گونه زیارت جامعه را خطاب به آن حضرت خواندند. حضرت ولی عصر(ارواحنافداه) می‎فرمایند بیا جلو.

 

 

مرحوم مجلسی (ره) ضمن این که متأثر از ابهت آن حضرت بوده، جلو می‎رود و امام عصر(ارواحنا فداه) دست عنایتی روی شانه وی می‎گذارند و می‎فرمایند: «نعم الزّیاره هذه»؛ یعنی این زیارت، خوب زیارتی است. آقای مجلسی می‎گوید: از جدتان امام هادی(سلام الله علیه) است؟ حضرت می‎فرمایند: بله.

 

 

در حقیقت این زیارت، زیارت بسیار زیبا و عجیبی است و توسّل به ائمه طاهرین(علیهم‎السلام) در آن بسیار است. خصوصاً در آخر که می‎فرماید: «بِكُمْ فَتَحَ اللهُ وَ بِكُمْ یَخْتِمُ، وَ بِكُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ، وَ بِكُمْ‏ یُمْسِكُ السَّمآءَ اَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ اِلاَّ بِاِذْنِهِ وَ بِكُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ یَكْشِفُ الضُّرَّ»؛ عبارات دقیق و پر محتوایی به کار گرفته شده است.

 

 

خطاب به ائمه طاهرین (علیهم‎السلام) می‎فرماید: عالم وجود وابسته به شما است. اگر زمین و آسمان پا برجاست به واسطه‎ی وجود شما است، اگر حاجتی از کسی برداشته می‎شود و یا مهمی از کسی رفع می‎شود، به برکت وجود شما بزرگواران است.

 

 

این زیارت یکی از افتخارات شیعه است. انشاء‎الله که همه بتوانند تحت لوای ائمه هدی (علیهم‎السلام) به منزل سعادت راه پیدا کنند.


 



:: بازدید از این مطلب : 1286
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : 4 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal

خمیردندان سفیدكننده هفته‌ای یك بار

 
یك ‌پریودنتولوژیست گفت: استفاده بیش از حد از خمیردندان‌های سفیدكننده باعث ساییدگی مینای دندان و لثه می‌شود از این‌رو توصیه می‌شود فقط هفته‌ای یك‌بار از این خمیر دندان‌ها استفاده شود.

دكتر امیررضا ركن رئیس انجمن پریودنتولوژی در گفتگو با ایسنا گفت: شایع‌ترین علت خونریزی لثه عفونت آن است و بیماری لثه به علت وجود باكتری‌های موجود و مسواك نزدن مرتب در دهان ایجاد می‌شود.با مسواك زدن مرتب و جرم‌گیری دندان‌ها می‌توان از این بیماری پیشگیری كرد.

دكتر ركن تصریح كرد: هنگامی كه بدن در معرض تغییرات هورمونی مانند بلوغ، حاملگی و یائسگی قرار می‌گیرد، لثه آسیب‌پذیرتر می‌شود و واكنش نشان می‌دهد بنابراین نیاز به مراقبت بیشتری هم دارد.

وی گفت: به زنان توصیه می‌شود قبل از حاملگی به دندانپزشك مراجعه و دندان‌های خود را جرم‌گیری كنند و در زمان حاملگی نیز بیشتر و بهتر مسواك بزنند.



:: بازدید از این مطلب : 1589
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : 4 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal
 


:: بازدید از این مطلب : 1560
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : 3 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal

 
 
 
 
 
تاریخ انتشار : 3 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal

 
 
 
 
 
تاریخ انتشار : 3 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal


 

هنرمندان و متخصصین آرایشی لیستی از نکات مفید آرایشی تهیه نموده اند. رعایت این نکات و اصول اولیه و پیشرفته آرایشی برای زیباتر و طبیعی تر جلوه دادن شما بسیار راحت و آسان است.
یک آرایش زیبا با یک کرم پودر خوب شروع می شود. بطور مثال اکثر خانمها مانند اکثر خانمهای آسیایی ها و آفریقایی ها دارای پوستی با رنگ پایه زرد هستند. دانستن این واقعیت یکی از مهمترین نکات آرایش کردن است. وقتی خانمی با این رنگ پوست از کرم پودر صورتی پررنگ یا نارنجی استفاده می کندآرایش خیلی مصنوعی به نظر می رسد و این خانم برای داشتن یک آرایش طبیعی و یکدست باید از کرم پودرهایی با پایه زرد استفاده نمایند.

رنگهای اولیه اصلی
مثل قرمز، زرد و آبی که از این رنگهای اصلی رنگهای دیگر را میسازیم.

رنگهای ثانویه یا فرعی
از ترکیب مساوی دو رنگی اصلی به وجود می آیند. مثل:
زرد + آبی = سبز
قرمز + زرد = نارنجی
آبی + فزمز = بنفش

 


در آرایش طبیعی کشیدن خط چشم دور تا دور چشم و سایه های دو رنگ زیاد مطرح نیست، اصل مهم قرینه نبودن آرایش چشم و گونه است که مهمترین ویژگی صورت طبیعی است. اینکه چگونه باید آرایش کنیم را همه ما از سنین خردسالی وقتی یواشکی به سراغ کیف لوازم آرایش مادرمان می رفتیم و سر و صورتمان را قرمز می کردیم بلدیم. آنچه اهمیت دارد طریقه صحیح آرایش و رفع عیب های صورت با استفاده از محصولات آرایشی است به عبارت دیگر یک آرایش ترمیم کننده. قبل از اینکه ببینیم چه رنگی به صورتمان می آید و چه رنگی مناسب تابستان است ابتدا باید به فکر ترمیم چاله های صورت بود. ابتدا صورت را با یک لایه کرم مرطوب کننده بپوشانید. سپس قلم مو را به پن کیک آغشته و روی صورت بزنید. در صورت استفاده از کرم پودر آن را روی اسفنج خیس مالیده و سپس روی صورتتان پخش کنید.



:: بازدید از این مطلب : 1285
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : 3 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal
arayesh.ir277133

روش های زیبایی ودرخشندگی صورت

آرایش موفق آرایشی است که زیبایی های خاص صورت شما را حفظ کرده و شما را زیباتر کند و در عین حال خودش به چشم نیاید به خاطر داشته باشید که رنگ پوست مانند پرده ای در زیر آرایش شما قرار میگیرد و در واقع زمینه یک آرایش درخشان و خوشایند را فراهم می آورد

 


 

arayesh.ir,anita040400

 

قبل از آرایش چهره

کار را با نگاه دقیق به صورت بدون آرایش خود در زیر نور روز شروع کنید
به نقاط تیره پوست توجه کنید زیرا آنها را باید روشن تر کنید در ضمن به دنبال یافتن معایب کوچک چهره باشید تا بر طرفشان کنید–گوشه داخلی چشم شیارهای کناره بینی گودی چانه قرمزی ها و علایم خستگی
ابتدا به کمک یک قلم موی آغشته به کرم پودر به تمام نقاطی که در سایه و تاریکی واقع شده اند کرم پودر میزنیم تا رنگشان روشن تر شود
سپس باضربه های آرام نوک انگشتان کرم پودر را روی پوست محو می کنیم
حالا برای برطرف کردن نشانه های خستگی اصلاح کننده های رنگ چهره با رنگ روشن تر را بکار ببرید
از رنگ تیره تر برای پوشاندن معایب کوچک پوست استفاده کنید

یک دست کردن
محو کردن رنگ چهره با استفاده از پوششی سبک و درخشان به آسانی امکان پذیر است
ساختن طرح چهره
برای ساختن و ترکیب بخشیدن به اجزاصورت باید از رژ گونه ها استفاده کنید ابتدا رنگ تیره تر را از شقیقه ها به طرف بینی تا پایین گونه ها بزنید سپس رنگ روشن تر را به بالای گونه ها بزنید تا چهره ای زیبا بدست آید



:: بازدید از این مطلب : 1300
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : 3 خرداد 1389 | نظرات ()

متن دلخواه شما